"بنام بخشنده ترینِ عالم"
گنبد طلایی ات مثل خورشیدی روی زمین نقش بسته.کبوتر، پرهایش را به صحن حرمت دخیل بسته. آقای من ! چقدر غریبی!حالا غریبه هم دل به تو بسته.گرچه رنج زیادی کشیدی ؛اما، بهشت به انتظار تو نشسته.
دَم اذان صبح، نقاره زن خبر از تولد تو داد.تولدت مبارک ای دوای دلِ خسته.
هر کس به دیدارت می آید برای یک لحظه رسیدن به ضریحت زجّه می زند،حتی اشکهایش برای دیدنت ،پشت هم، صف بسته.
لذت نشستن و نگاه کردن به حرمت ناگفتنیست؛آنقدر که حتی تسبیح ِ در دستم برایت به سجده افتاد و گریست.قسم به خالق هفت آسمان،هیچ جای دنیا،هیچ کسی مثل تو نیست.
نگاه کن!
خدا ستاره ها و ماه و خورشید را جمع کرده و آن ها را در کنار هم می چیند.ستاره ها دور خورشید نقش می بندند،آسمان پر شده از:
یا رضا امروز، روزِ تولد توست...